به انگيزه 12 ارديبهشت، روز پاسداشت شهيد مطهرى
استاد شهيد مرتضى مطهرى، معجزه و اعجاز قرآن را به طور دقيق و علمى مورد بحث و بررسى قرار دادهاند كه خلاصهاى از آن در اين مقاله آورده مىشود.«معجزه از ماده «عجز» يعنى ناتوانى، و معجزه يعنى كارى كه ديگران در مقابل آن ناتوانند و كسى ديگر قادر به انجام آن نيست.»1
ايشان واژه «خرق عادت» را كه برخى به جاى معجزه نقل مىكنند، مناسب نمىدانند و معتقدند كه اين كلمه برداشتى است كه اشاعره از معناى معجزه داشتند .2
استاد در ادامه مىفرمايند:
«اصولاً در قرآن نه كلمه معجزه استعمال شده و نه خرق عادت، قرآن لفظ ديگرى را به كار برده و آن كلمه «آيت» است كه به نظر مىرسد از هر دو كلمه معجزه و خرق عادت رساتر به مقصود است. آيت يعنى نشانه و يا دليل محكم. معجزه همان دليل محكمى است كه ادعاى نبوت را اثبات مىكند و به همين مناسبت نيز «آيت» خوانده مىشود.»3
استاد در اين قسمت به نقد برخى تعاريف در مورد «معجزه» مىپردازند. ايشان در نقد برخى كه در تعريف معجزه گفتهاند: «معجزه يعنى آن چه كه بدون علت روى مىدهد» مىفرمايند:
«اين تعريف، بسيار نادرست است و شايد مادى مسلكان و آنان كه مىخواهند معجزه را نفى كنند اين نغمه را آغاز كردهاند و سپس كم و بيش به سر زبانها افتاده است؛ زيرا كسانى كه طرفدار معجزه هستند مىخواهند آن را دليل بر چيزى بدانند و حال اينكه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد، دليل بر هيچ امرى نخواهد بود. وانگهى اگر يك چيزى بدون علت پيدا شود ديگر هيچ چيز را در عالم نمىشود اثبات كرد حتى خدا را؛ زيرا ما خدا را به دليل اينكه علت عالم است مىشناسيم و اگر فرض كنيم كه در هستى نظامى وجود ندارد بلكه ممكن است چيزى بدون علت پديد آيد، اين احتمال را كه عالم به كلى به طور تصادفى و بدون علت پديد آمده است نمىتوانيم رد كنيم، پس اين تعريف براى معجزه بسيار نادرست است.»4
ايشان در مورد تعريف ديگرى كه معجزه را استثناء در قانون عليت ندانسته و آن را جانشين علت واقعى يك شىء قلمداد مىكند، مىفرمايند:
«اين گفتار نيز ناشى از عدم اطلاع بر علوم عقلى است؛ زيرا پس از آنكه پذيرفتيم در عالم، نظام علت و معلوم حكمفرماست، اين نظام قرار دادى نيست كه بشود آن را تغيير داد بلكه طى يك رابطه حقيقى و واقعى و تخلفناپذير است.»5
ايشان در مقابل اين دو تعريف، از تعريف سومى سخن مىگويند كه اشكالات عقلى فوق بر آن وارد نمىگردد:
«معجزه» نه نفى قانون عليت است و نه نقض آن بلكه خرق ناموس طبيعت است، آن چه از غير مسير و جريان عادى و طبيعى به وجود آمده «معجزه» نام دارد. به بيان بهتر «معجزه» خارج شدن امرى است از جريان عادى، به نحوى كه دخالت ماوراءالطبيعه در آن آشكار باشد.»6
شهيد مطهرى با اشاره به اينكه انكار معجزه بودن قرآن، انكار قرآن است مىفرمايند:
«عدهاى از آنجا كه راز معجزه را درك نمىكنند با وجود اينكه دلشان مىخواهد به نحوى قرآن را بپذيرند، ولى معجزه بودن آن را انكار مىكنند و يا به كلى از ريشه، وجود معجزه را در عالم نفى كرده و تمام معجزاتى را كه در قرآن آمده مثل شكافته شدن دريا براى موسى و يا اژدها شدن عصاى او، به معناى طبيعى حمل نموده و به توجيهات باردى دست مىزنند و اين چيزى جز انكار قرآن نيست. قرآن مجيد در آيات متعددى به نقل معجزات انبياى سلف مىپردازد و اين گونه آيات اولاً اصل وجود معجزه را اثبات كرده و ثانياً مىرساند كه قرآن نيز يكى از معجزات الهى است، اين ما هستيم كه بايستى دعوت قرآن را كه همواره بندگان با وجدان را دعوت به تفكر مىكند اجابت نموده و موضوعات قابل تفكر و تعقل را كه يكى از آنها همين معجزه بودن قرآن است مورد انديشه انسانى قرار دهيم و راز آن را كشف نماييم.»7
استاد مطهرى (ره) قرآن كريم را از جنبههاى مختلف، معجزه و فوق بشرى دانسته و ويژگىهاى آن را به دو جنبه كلى تقسيم نموده و فرمودهاند:
«از نظر كلى اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظى و معنوى، اعجاز لفظى قرآن مربوط مىشود به مقوله زيبايى و اعجاز معنوى آن به مقوله علمى. پس اعجاز قرآن يكى از جنبه زيبايى و هنرى است و ديگر از جنبه فكرى و علمى، هر يك از اين دو جنبه به نوبه خود داراى چند جهت است.»
استاد پس از ذكر اين مطلب به بيان برخى از ويژگىهاى اعجاز قرآن پرداخته كه در اينجا به طور خلاصه آورده مىشود:
ايشان بر اين وجه تأكيد كرده و در توضيح آن مىفرمايند:
«يكى از وجوه اعجاز كه از قديمالايام مورد توجه قرار گرفته و فوقالعاده مورد توجه بوده است جنبه لفظى و جنبه ظاهرى قرآن است كه جنبه «فصاحت و بلاغت» است. قرآن در عين حال كه زيبايى را منتها درجه دارد، سبكش از سبك شعر و كذب و مبالغه به كلى به دور است. فصاحت بيش از آنكه با فكر انسان يعنى با علم و عقل سر و كار داشته باشد با احساس و دل او سر و كار دارد. زيبايى ادراك مىشود، توصيف نمىشود، يك احساسى است كه در هر كسى هست و لهذا به شكلهاى مختلف زيباست و نمىشود زيبايى آن را معين و تعريف كرد.»8
وى در جاى ديگر بقاى قرآن را مديون سه چيز مىداند: 1. مطلبش زبان فطرت بشر است 2. با عباراتى در نهايت فصاحت و بلاغت بيان شده است 3. دستور اكيد صادر شده كه قرآن را با قرائت و آهنگ لطيف بخوانيد.9
استاد مانند اكثر علماى اسلامى معتقد است كه قرآن تنها از جنبه فصاحت و بلاعت معجزه نيست، وى در اين باره مىگويد:
«بودهاند در ميان علماى اسلام كه گفتهاند اين حرفها چيست كه آمدهاند قرآن را تنزل داده و گفتهاند كه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاعت آن است، (ايشان) نخواستهاند مسئله فصاحت و بلاغت را انكار كنند، خواستهاند بگويند قرآن به اين جهتش اعتنايى ندارد. بعضى ديگر كه مجذوب فصاحت و بلاغت قرآن شدهاند به محتويات قرآن چندان توجه نكردهاند؛ ولى البته قول صحيح همان است كه نبايد هيچ جنبهاى را مورد غفلت قرار داد. قرآن معجزه است؛ هم به محتويات خودش و هم به لفظ و شكل و زيبايى.»10
«قرآن فصاحتى دارد فوق حد بشرى و نفوذ خود را مرهون زيبايىاش است. قرآن از نظر بيان و فصاحت، روانى و جاذبه و قدرت تأثير به گونهاى ساخته شده كه روى دلها تأثير شگرف مىگذارد.»11
«بشر نمىتواند معانى بسيار زيبا و عالى و لطيف را با بيان لطيف ذكر كند جز آن كه جامهاى از امور حسى و خيالى بر آن بپوشاند و اين از ناتوانى و بيچارگى بشر است اما قرآن ابداً اينجور چيزها را نياورده و اين از نهايت و كمال قدرت قرآن است، اگر انسان به معانى قرآن و به زبان عربى و فن فصاحت و بلاغت آشنا بشود، آنوقت واقعاً لطف تعبيرات قرآن را درك مىكند، احساس مىكند كه اين نوع ديگرى از تعبير و بيان است و انسان خود را تحت نفوذ قرآن مىبيند و مىبيند يك سنخيت خاصى دارد و روح انسان را به سوى خود مىكشد.»12
يكى از وجوهى كه استاد بر آن تأكيد زياد دارند، وجه آهنگ پذيرى قرآن است و آن را يك ويژگى قديمى مىدانند و در اين رابطه مىفرمايند:
«مسئلهاى كه راجع به سبك قرآن و از قديم مورد توجه بوده است، آهنگ پذيرى قرآن است. تا آنجا كه نشان دادهاند در زبانها جز شعر، چيز ديگرى آهنگ نمىپذيرد، البته هر نثرى را هم مىشود با آواز بلند خواند اما آن كسى هم كه آهنگها را نمىشناسد مىفهمد كه اگر اين راه ساده بخوانند بهتر از آن است كه با آواز بخوانند؛ ولى يك چيز آهنگپذير چيزى است كه و قتى آن را با آهنگ مىخوانند آن را بهتر بيان مىكند تا وقتى كه ساده مىخوانند، به اين مىگويند «آهنگ پذيرى» يعنى آهنگ آن را بهتر بيان مىكند تا غير آهنگ. در حالى كه قرآن شعر نيست. قرآن يگانه نثرى است آهنگپذير، اين كه توصيه شده كه قرآن را به صوت حسن بخوانيد، براى همين بوده است كه در قرآن چنين استعداد و پذيرشى بوده است، تحمل پذيرى آهنگ، آن هم آهنگهاى مختلف يكى از جنبههاى زيبايى قرآن است.»13
استاد در جاى ديگر در توضيح اين جنبه از اعجاز، هيچ سخن نثرى را مانند قرآن آهنگپذير نمىدانند و آن آهنگها را آهنگهاى مخصوص با عوالم روحانى دانسته و معتقدند:
«زيبايى قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشت سر گذاشته است. بسيارى از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمىآيد و يا حداقل مخصوص ذوق يك ملت است ولى زيبايى قرآن نه زمان مىشناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص. عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است، حتى سخنان على(ع) نيز كه پس از قرآن، بالاترين سخن هاست، با قرآن متمايز و متفاوت است.»14
«سبك قرآن نه شعر است و نه نثر، شعر نيست زيرا وزن و قافيه ندارد به علاوه شعر معمولاً با نوعى تخيل شاعرانه همراه است، قوام شعر به مبالغه و اغراق است كه نوعى كذب است، در قرآن تخيلات شعرى و تشبيههاى خيالى وجود ندارد، در عين حال نثر معمولى هم نيست زيرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسيقى برخوردار است كه در هيچ سخن نثرى تا كنون ديده نشده. قرآن موضوعاتى را كه معمولاً زمينه هنرنمايى بشر در سخنسرايى است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنورى خويش را بنمايانند آن زمينهها را انتخاب مىكنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا مىسازند، از فخر، مدح، هجو، مرثيه، غزل و توصيف زيبايىهاى طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتى كه قرآن طرح كرده همه معنوى است توحيد است، معاد است، نبوت است... و در عين حال در حد اعلاى زيبايى است. هندسه كلمات در قرآن بىنظير است، نه كسى توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند بدون آن كه به زيبايىهاى آن لطمه وارد سازد و نه كسى توانسته است مانند آن بسازند. قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيباست كه نه كسى بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن، آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد. سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه و نه بعداً كسى توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد كند.»15
آنچه تا كنون از ويژگىهاى اعجاز گذشت، از جنبه لفظى بود؛ اما آنچه از قسم معنوى نشان دهنده اعجاز قرآن است از بيان استاد به شرح ذيل است.
«موضوعاتى كه در قرآن طرح شده است زياد است و نمىتوان به طور جزئى برشمرد، موضوعاتى از قبيل توحيد، معاد، اخلاق، احكام، خداشناسى، خلقت و...»16
«اعجاز قرآن از نظر معانى نيازمند به بحث وسيعى است و لااقل نيازمند يك كتاب است، قرآن نه كتابى فلسفى است، نه علمى نه ادبى نه تاريخى نه صرفاً يك اثر هنرى است همچنان كه پيامبر اكرم (ص) و عموم پيامبران، نه فيلسوفاند، نه عالم، نه اديب نه مورخ و نه هنرمند و در عين حال همه اينها را با چيزهايى اضافهتر دارند، قرآن نيز كه كتاب آسمانى است هيچ كدام از اين كتب نيست، در عين حال مزاياى همه آنها را به علاوه يك سلسله مزاياى ديگر دارد، قرآن كتاب راهنمايى بشر و در واقع كتاب انسان است و چون كتاب انسان است، كتاب خدا هم هست زيرا انسان نفخه روح الهى است.»17
«قرآن، تواريخ و قصصى آورد كه مردم آن عصر چيزى از آنها نمىدانستند و خود پيامبر نيز از آنها بىخبر بود. «ما كنتُ تعلَمُها أنت و لا قومك» و در همه مردم عرب، يك نفر مدعى نشد كه اين داستانها را مىدانستيم، قرآن در اين داستانها از تورات و انجيل (تحريف يافته) پيروى نكرد بلكه آنها را اصلاح كرد.»18
«قرآن هنگامى كه ايران، روم را شكست داد و موجب خوشحالى قريش شد با قاطعيت كامل گفت در كمتر از ده سال ديگر، روم، ايران را شكست خواهد داد و بعد همانطور شد كه قرآن خبر داده بود. همه اينها اعجاز اين كتاب را مىرساند».19
شهيد مطهرى (ره) جنبه علمى و فكرى را مربوط به محتويات قرآن مىداند و در اين باره مىافزايد:
«بيان قرآن، بيانى است ما فوق عصر و زمان خود و حتى خيلى مقدم بر ازمنهاى كه هست الى يومنا هذا»20
«مثلاً قرآن درباره توحيد و خدا بحث كرده، مسائلى كه مربوط به خداوند و ماوراءالطبيعه است (همچنين) مسائلى چون اخلاق و تربيت و به طور كلى هدايت و راهنمايى بشر، مقررات و قوانين، مسائلى در زمينه طبيعيات، آسمانها، زمين، ستارهها حيوانات و... با توجه به اينكه كسى كه اين سخنان را گفته يك مرد عرب امى بوده، اين نشانه اعجاز است.»21
البته استاد در اين مورد توضيح دادهاند كه اگر مطلبى را از قرآن استنباط مىكنيم هيچ اصرارى نداريم كه حتماً آن را با علوم روز منطبق كنيم، زيرا علم بشر را متغير دانسته و در هر دوره و زمانى نظريهاى دارد كه در زمان ديگر نيست. در نتيجه ايشان مىفرمايند: ما اصرار نداريم كه آن چه را كه در قرآن آمده است، حتماً تطبيق بكنيم با آنچه كه علوم قديم گفتهاند يا علم جديد مىگويد.22
استاد، قرآن را نسبت به ساير معجزات، داراى ويژگىهاى خاص دانسته و با ذكر دو مزيت براى آن، اين مطلب را توضيح داده و مزيت نخست را «از نوع سخن بودن قرآن» ذكر كرده و فرمودهاند: «به اندازهاى كه سخن، گوينده را نشان مىدهد، هيچ كار ديگرى، كننده را نشان نمىدهد، اگر عصايى تبديل به اژدها مىشود روح آن كننده را نشان مىدهد ولى تا حدود زيادى ابهام دارد يعنى آنطورى كه سخن مىتواند گوينده و فاعل خودش را نشان بدهد هيچ كار ديگرى نشان نمىدهد. مزيت ديگر آن، قابليت بقاى آن است ؛ زيرا هيچ اثرى به اندازه سخن، قابل بقا نيست و سرّ اينكه معجزه اصلى خاتمالانبيا از نوع سخن انتخاب شده است اين است كه اين دين، دين خاتم است و دينى است كه بايد براى هميشه باقى بماند و يگانه اثرى كه مىتواند به طور جاويدان و دست نخورده باقى بماند، سخن است.»23
شهيد مطهرى (ره) يكى از مهمترين ويژگىهاى اعجاز قرآن كريم را «امى بودن آورنده آن» مىدانند و در بخشهاى مختلف به آن اشاره كردهاند، از جمله در جايى فرمودهاند:
«هيچ كتابى طرف قياس با قرآن نيست، با توجه به اينكه قرآن به وسيله فردى نازل شده كه امى و درس ناخوانده بوده و با افكار هيچ دانشمندى آشنا نبوده است و بالاخص اگر در نظر بگيريم كه چنين فردى از بدوىترين و جاهلىترين محيط بشرى بوده است و مردم آن محيط عموماً با تمدن و فرهنگ بيگانه بودهاند.»24
استاد، در زمينه نظريه صرفه تنها به ذكر نظريه پرداخته و در صدد پاسخگويى به آن بر نيامده و شايد به اين دليل باشد كه آن را اينقدر سست و بىپايه ديدهاند كه نيازى به پاسخگويى آن ندانستهاند.
ايشان علت اينكه برخى قائل به نظريه صرفه شدهاند را اقدام برخى افراد جاهل دانستهاند كه خواستهاند با قرآن معارضه كنند و مانند آن بياورند، استاد در اين باره مىفرمايند:
«تقليدهايى كه بعضى اشخاص خواستهاند بكنند آنقدر مفتضح و رسواست كه برخى قائل به «صرف» شدهاند، يعنى مىگويند چون اينها خواستهاند با قرآن معارضه كنند خداوند آنهارا مجازات كرده است كه اينها آنقدر سطح پايين سخن بگويند كه رسوا و مفتضح شوند، يعنى وقتى خواستهاند با قرآن معارضه كنند، آنقدر از سطح عادى پايينتر گفتهاند كه عدهاى آن را به نوعى مجازات الهى دانستهاند».25
1و2. آشنايى با قرآن، ج 2، ص 149.
3. همان، ص 139 و 140.
4. همان، ص 141ـ 143.
5. همان، ص 143.
6. همان، ص 138.
7. مقدمهاى بر جهانبينى اسلامى، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ش 2، ص 213.
8. نبوت، مجموعه آثار شهيد مطهرى؛ ش 4، ص 533 و 532.
9. آشنايى با قرآن، ج 5 ، ص 226.
10. نبوت، مجموعه آثار شهيد مطهرى (ره) ش 4، ص 535.
11. حماسه حسينى، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ش 17، ص 336 و 337.
12. نبوت، همان، ص 569 و 570 (با تلخيص و تقطيع).
13. همان، ص 556-554.
14. مقدمهاى بر جهانبينى اسلامى، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ش 2، ص 214 ـ 216.
15. همان، ص 213-216.
16. همان، ص 220.
17. همان، ص 216.
18. همان، ص 223.
19. همان.
20. نبوت، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ش 4، ص 540.
21. همان،ش 4، ص 547-550.
22. آشنايى با قرآن، ج 8 ،ص 168 (با تقطيع).
23. نبوت، همان، ص 528 و 529.
24. مقدمهاى بر جهان بينى اسلامى، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ش 4، ص 552.
25. نبوت، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ش 4، ص 552 .